سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 47145 | بازدیدهای امروز: 69
Just About
برای  ... - دفترچه‏ ی ممنوع ِدلتنگی‏ برای who
یه تیکه سنگ
وقتی نمی توانی زیر باران خیس شوی// آوازی بخوانی// که برگ ها نریزند// قدمی برداری// که ابرها نترسند// وقتی هیچکس از هیچکس نمی پرسد// چه اتفاقی برای تو افتاده است// تبدیل به باد شده ای./
لوگوی وبلاگ

موضوعات
جستجو
اشتراک
 
با عشق به تو
@ 1millionlovemessages.com

برای ...

 

حالا دیگه نمی‏دونم چرا میام اینجا می‏نویسم؟ و یا حتی اونجا... و اونجا حتی؟؟؟ و... 
چند وقته حتی به گلدونهای خالی هم آب نمی‏دم... سی سال به گلدونهای خالی که خیال می کردم دونه‏ های آرزو و امیدی توش هست آب دادم اما ... فهمیدم که توی این قبری که من سرش گریه می‏کردم مرده ‏ای نبود...
هیچوقت شعری که می خواستم رو ننوشتم... راهی رو که می خواستم نرفتم... بغضی رو که توی گلوم چنبره زده‏ بود نشکستم... دستی رو که آرزو می‏کردم، نفشردم... فریادی که می‏خواستم سر دنیا بکشم، فرو خوردم... وبلاگی که دوست داشتم رو حذف کردم... شهری که عشقم بود رو ترک کردم... نگاههای مهربون پدر و مادرم رو به جاده‏ خیره گذاشتم... قول دادم که نباشم...، اما هنوز هستم...
واسه چی دارم اینجا و اونجاو... می‏نویسم؟ چرا ؟ چرا می نویسم؟ چرا نمی‏نویسم؟
تمام تنم بوی نتونستن گرفته... ریه‏ هام پر از هوای نخواستنه... ولی پاهای لعنتی‏م هنوز هوای رفتن ندارن... کفشام دیگه جفت نمی‏شن... نمی شن... نمی‏شن... 




نویسنده: یه تیکه سنگ
لینک های مرتبط: دفترچه‏ی ممنوع من
چیزی می خواستــی بگـی!؟حرف دل